چکیده
هنگامیکه کشتی تایتانیک با یک کوه یخی برخورد کرد و غرق شد؛ از بین ۲۲۰۰ نفر مسافر و خدمهاش، تنها ۷۰۵ نفر که سوار ۱۶ قایق نجات شده بودند، زنده ماندند. اگر خدمه کشتی، تنها کوه یخ را عامل فاجعه نمیدانستند چه بسا افراد بیشتری زنده میماندند
در شامگاه ۱۴ آوریل ۱۹۱۲ کشتی آر.ام.اس تایتانیک با کوه یخ در شمال اقیانوس اطلس برخورد کرد و در عرض 2 ساعت و ۴۰ دقیقه غرق شد. از بین ۲۲۰۰ نفر مسافر و خدمه این کشتی تنها ۷۰۵ نفر که سوار ۱۶ قایق نجات شرکت کارپاشیا شدند؛ زنده ماندند. فرض کنید اگر خدمه کشتی، کوه یخ را فقط به عنوان عامل فاجعه نمیدانستند و آن را عاملی نجات بخش میدیدند؛ افراد بیشتری زنده میماندند. کوه یخ روی آب شناور بود و حدود ۴۰۰ فوت طول داشت. قایقهای نجات میتوانستند، افراد را به منطقهای مسطح منقل کنند. کشتی تایتانیک هم تا مدتی قادر به حرکت بود و میتوانستند تا حد امکان به کوه یخ نزدیک شود تا مردم خودشان را به آن برسانند. این عملیات چندان هم بی سابقه نیست. حدود ۶۰ سال قبل ۱۲۷ نفر از ۱۷۶ مسافری که از ایرلند به کانادا مهاجرت کردند خودشان را با سوار شدن روی یک تکه یخ شناور در خلیج سنت لارنس نجات دادند
اطمینان از کارایی این عملیات نجات، غیرممکن است ولی حداقل ایدهای جذاب به نظر میرسد که تجسمش بسیار دشوار است. اگر از گروه مدیران حتی مدیران و بازاریان محصولات خلاق بخواهید تا سناریوهای نوآورانهای را برای نجات تمامی مسافران تایتانیک بیان کنند؛ به احتمال زیاد آنها هم همان نقطه ضعف خدمه تایتانیک را نشان میدهند. این شرایط به خاطر سوگیری روانشناختی رایج (تحت عنوان تثبیت کارکردی[1]) است که باعث میشود تنها به کاربرد قدیمی یک شی دقت کنیم. کوه یخ در دریانوردی نوعی خطر است که باید از آن اجتناب شود و به سختی میتوان سایر کاربردهایش را دید
هنگامیکه نوبت به نوآوری میرسد؛ کسب و کارها همواره گرفتار تثبیت کارکردی و سایر سوگیریهای شناختی[2] میشوند که مانع از دیدن راه حلهای مخفی شده در میدان دید کارکنانشان میشود. سالها وقت را صرف مطالعه طرحهای نوآورانهای کردیم که با مهار قدرت نادیدهها ساخته شدند. ابزارها و تکنیکهایی را برای غلبه بر تلههای شناختی و حل مشکلات به روشهای نوآورانه پیدا کردیم (که این روشها شامل ابداع محصولات جدید، یافتن کاربردهای جدید برای محصولات موجود یا پیش بینی تهدیدهای رقابتی است) استفاده از این ابزارها به استعداد یا خلاقیت خاصی نیاز ندارد و در کنار هم میتوانند روشی ساده، کم هزینه و نظامند برای شکوفایی نوآوری را تشکیل دهند
برای آشنایی با عملکرد این ابزارها اول به سه مانع شناختی اشاره میکنیم که این ابزارها قادر به تبیین آنها هستند
تثبیت کارکردی
رواشناس آلمانی کارل دانکر در دهه ۱۹۳۰ با کمک بازی فکری معروف، پدیده تثبیت کارکردی را نشان داد. او به آزمودنیها یک شمع، یک بسته پونز و یک بسته کبریت داد و از آنها خواست تا طوری شمع را به دیوار فیکس کنند که موم آن روی زمین نریزد. بسیاری از افراد به سختی فهمیدند که باید بسته پونز را خالی کنند؛ با موم آب شده شمع را به درون بسته محکم کنند و بعد آن بسته را با کمک پونز به دیوار وصل کنند. بسته نقش طبقهای بود که به دیوار وصل میشد؛ شمع درونش قرار میگرفت و مومش هم داخل آن بسته میریخت. از آنجا که بسته نقش جای پونزها را داشت؛ پس آزمودنیها هم هیچ کاربرد دیگری برایش در نظر نمیگرفتند
افراد با معماهای مشابه (که روانشناسان شناختی آنها را مسائل بینشی[3] مینامند) هم مشکل داشتند. برای مثال نمیتوانستند از صندلی پلاستیکی به عنوان پارو استفاده کنند (صندلی را برعکس کرده، دوتا از پایهها را با دست میگیرند و پارو میزنند)؛ نمیتوانستند توپ بسکتبال را به شکل کاسه درآورند و ذغال سنگ داغ را با آن از یک اردوگاه به مکان دیگر ببرند یا از فتیله شمع برای بستن وسایل استفاده کنند(با خراشیدن موم شمع، فتیلهها جدا میشوند). چه چیزی باعث تثبیت کارکردی میشود؟ هنگامیکه با یک شی عادی مواجه میشوید به طور خودکار سایر ویژگیهای نه چندان مهم آن را نادیده میگیریم. این تاکتیک عصب شناختی برای زندگی روزمره کارآمد است ولی دشمن نوآوری است
یکی از روشهای غلبه بر این مشکل، تغییر توصیفتان از آن شی است. برای مثال هنگامیکه فتیله شمع را به عنوان یک رشته نخ در نظر میگیرید دیگر هر کسی میتواند آن را به عنوان یک بند برای بستن چیزها مورد استفاده قرار دهد. «تکنیک اجزای عمومی[4]» روشی نظامند برای تغییر توصیف عادی یک شی است تا از محدود کردن تصور افراد در مورد آن شی جلوگیری شده وایده های کاربردی بیشتر در مورد آن شی مطرح شود
غلبه بر تثبیت کارکردی : تقسیم یک شی به اجزای تشکیل دهنده، کاربردهای جدید آن را آشکار میکند |
هر جزء از یک شی را مدنظر قرار دادیم و دو پرسش را مطرح کردیم «آیا باز هم میتوان آن را به اجزای کوچکتری تقسیم کرد؟» و «آیا توصیفمان از این شی، کاربرد خاصی را در بر میگیرد؟» اگر پاسخ به هر دو پرسش مثبت است؛ پس آنقدر اجزای آن را تجزیه میکنیم که به طور عمومی قابل توصیف شوند؛ نتایع به دست آمده را در نمودار درختی سادهای ترسیم میکنیم. هنگامیکه کوه یخ به صورت سطحی با عرض و طول ۲۰۰ در ۴۰۰ فوت توصیف شود؛ به خوبی قابلیتش به عنوان سطحی نجات بخش ظاهر میشود
هنگامیکه شی را به عنوان فتیله در نظر میگیریم، کاربردش به صورت مجرایی برای افروختن شعله است. اگر آن را به عنوان رشته در نظر بگیریم، یک لایه از کاربردهای قبلی را کنار میزنیم و کاربردی نه چندان متداول را پیشنهاد میکنیم. اگر رشته را به صورت رشتههای نخی در نظر بگیریم، باز هم کاربردهای بیشتری را برایش در نظر گرفتهایم
تیم پژوهشی ما برای اینکه نقش تقویتی تفکر خلاق به وسیله توصیفهای عمومی را بررسی کند؛ هشت مسأله بینشی را در اختیار دو گروه از دانشجویان قرار داد که برای حل آنها باید بر تثبیت کارکردی غلبه میکردند. از یک گروه خواستیم تا بهترین عملکردش را نشان دهد. تکنیک اجزای عمومی را به گروه دیگر آموزش دادیم و بعد از آنها خواستیم تا این روش را در حل این مسائل به کار بگیرند. افراد گروه اول به طور متوسط ۴۹ درصد از مسائل را حل کردند (فقط از حل چهار مورد درمانده بودند). گروه دوم که به توصیفهای عمومی روی آوردند به طور متوسط ۸۳ درصد از مسائل(یا ۶۴/۶ مسأله) را حل کردند
ثبات طراحی
مسائل بینشی ساده در آزمایشگاه روانشناسی را میتوان با تمرکز بر چهار ویژگی (مواد، اندازه، شکل و اجزاء) حل کرد. ولی راه حلهای مسائل مهندسی در دنیای واقعی غالباً نیازمند توجه به جنبههای غیرعادی طیف وسیعتری از ویژگیها است. این کار بسیار دشوار است
برای مطالعه این پدیده، از ۱۵ نفر خواستیم تا حداکثر ویژگیها و روابط ممکن را برای یک شمع، جارو و دهها شی متداول دیگر، قید کنند. سپس پاسخهای آنها را براساس ویژگیها شامل رنگ، ماده، کاربرد، جنبههای زیبایی، هیجانهای حاصل از آنها، انواع انرژی به دست آمده و اشیایی که معمولاً با آنها همراه میشود؛ طبقه بندی کردیم. شرکت کنندگان در این مطالعه به طور میانگین ۲۱ ویژگی از ۳۲ ویژگی (حدود ۶۵ درصد) شناسایی شده، برای هر شی را نادیده گرفتند
چرا؟ هنگامیکه محصولی را به آنها دادیم و خواستیم که طراحی یا گونه جدیدی از آن را بسازند؛ آنها بیشتر روی ویژگیهای طراحی فعلی متمرکز شدند. این مانع بر سر راه نوآوری تحت عنوان ثبات طراحی شناخته میشود. در مثالی واقعی، هنگامیکه بسته پلاستیکی محکم و قابل انعطافی پر از شکلات را به آزمودنیها دادیم تا در مورد طراحی و کاربرد جدیدش فکر کنند؛ آنها انواع ویژگیهای طراحی فعلی را دستکاری کردند. آنها بیشتر روی انتهای بسته یا استحکام پلاستیک که باعث ایستایی آن شده بود، متمرکز میشدند. با این حال برای نوآوری واقعی باید به ویژگیهایی توجه کنید که هر کس دیگری آنها را نادیده میگیرد
ویژگیهای امیدوار کننده یک بسته شکلاتاگر ویژگیهای نه چندان آشکار یک شی را در نظر بگیرید، کاربردهای جدیدش آشکار میشوند. برخی از ویژگیها در مورد یک بسته شکلات به شرح زیر هستند |
حالا چطور این کار را انجام میدهیم؟ ما هم درست مثل خلبانی که چک لیستهای طولانی برای در نظر گرفتن تمامی اقدامات ضروری دارد؛ چک لیستی از انواع ویژگیهای محصول تهیه میکنیم. معمولاً سایر افراد این ویژگیها را نادیده میگیرند. فرقی ندارد که محصول یا فرایندی ناملموس را بررسی کنیم، به هر حال چک لیستی از ویژگیهای مهمش از نظر پروژههای نوآورانه قبلی یا فعلی خودمان تهیه کرده و به فهرست حاصل از هر پروژه جدید، اضافه میکنیم. بنابراین تیمهای درگیر پروژههای نوآورانه میتوانند به فهرست این ویژگیها مراجعه کنند تا موارد از قلم افتاده را در نظر بگیرند. در نتیجه در زمان و کارشان صرفه جویی شده و ناکامی در حین کار هم کاهش مییابد. برای مثال با استفاده از چک لیست آزمایش بسته شکلات به راحتی متوجه ویژگیهایی شدیم که به طراحی و کاربردهای جدید میرسد. در وهله اول، هر بسته حاوی محتویات خاصی به فروش میرسد. این ویژگی آنقدر آشکار است که معمولاً فقدان آن نادیده گرفته میشود. میتوان بستههای خالی را برای مصارف مختلف به فروش رساند. مثلاً به عنوان جای جواهرات، بسته یدکی، جای پیچ و مهره، لوازم آرایشی و غیره مورد استفاده قرار داد. فرض کنید که داخل سوپر مارکت خودتان بستههای خالی در کنار بستههای ساندویچ، فریزر و نایلکس قرار بگیرد. در وهله دوم اکثر این بستهها به اندازه کف دست شما هستند. اندازههای مختلف این بستهها را میتوان برای مواد مختلف تولید کرد. برای مثال محتوای یک گالن رنگ را میتوان داخل بستههای پلاستیکی بزرگ ریخت. در وهله سوم، داخل بستههای فعلی به طور معمول یک محصول به فروش میرسد. آیا میتوان محصولات دیگری را همزمان درون این بستهها ریخت؟ میتوانید محصولات دو بسته را که قرار است با هم مصرف شوند را یکجا بفروشید. غلات را در بالای بسته و شیر را در قسمت پایینی بسته بریزید و هر کدام را مجزا پلمپ کنند. سالاد را در پایین و سس آن را در بالای بسته قرار دهید و سایر موارد مشابه را به همین شکل عرضه کنید. در وهله چهام از این بستهها میتوان به عنوان ظرف عطر یا محافظ خروج بو استفاده کرد. بستههای بزرگ را میتوانید به عنوان ظروف زبالهای که مانع از انتشار بوی بد میشوند، استفاده کنید. مواردی که در اینجا ذکر شد تنها تعدادی از طراحیهای جدید به دست آمده از چک لیست ویژگیهای نادیده گرفته شده هستند
تثبیت هدف
فرض کنید که از شما خواستهایم تا چیزی را به یک سطل زباله بچسبانید. احتمالاً مثل بسیاری از افراد به استفاده از چسب یا نوار چسب یا هر دو نوع چسب فکر میکنید. اما اگر از شما خواستیم تا چیزی را به سطل ببندید. تنها تغییر فعل از چسباندن به بستن، احتمالات بیشتری را به ذهنتان میرساند. پس با کمک گیره لباس، گیره کاغذ، میخ، طناب، چسب پارچهای و غیره این کار را انجام میدادید. این شرایط به این خاطر است که روش بیان هدف باعث محدود کردن طرز فکر افراد میشود. این مانع را تحت عنوان «تثبیت هدف» میشناسیم. اگر مشکل را با عبارات عمومیتر بیان کنید، راحتتر بر آن غلبه میکنید. البته به خوبی نمیتوان گفت که محتوای عبارت عمومیتر به چه صورت باید بیان شود. آیا عبارت «بستن» عمومیتر از «چسباندن» است؟ منبعی خوب برای شناخت عبارتها، استفاده از فرهنگ لغات است که مترادفهای کلمات را مشخص میکند. برای مثال فرهنگ لغات آنلاین ورد نت حداقل ۶۱ روش بستن چیزها را ارائه کرده که شامل دوختن، گرفتن، زنجیر کردن، بند زدن، با تسمه بستن، قلاب کردن، کمربند زدن، پیچ کردن، سیم کشی کردن، با سگگ بستن، سیمان کردن، به میخ کشیدن، جفت کردن، تکمه زدن و پرچ زدن هستند. هر کدام از این موارد نوع خاصی از بستن یک چیز به چیز دیگر را به روشی متفاوت نشان میدهند که به راه حلهای متنوعی میرسد. در مقابل، چسباندن فقط چهار مترادف دارد
کلمات اجرایی، محور اغلب اهداف را تشکیل میدهند که غالباً دارای مترادف هم هستند. هر مترادف روش خاصی را برای رسیدن به هدف نشان میدهد. در حدود ۱۷۲ مترداف برای «حذف کردن»، ۵۰ مترادف برای «هدایت کردن»، ۴۶ مترادف برای «انتقال دادن»، ۱۱۵ تا برای «جدا کردن» و با کمال تعجب فقط ۲۴ تا برای کلمه بسیار عمومی «آمیختن» وجود دارد
البته هدف، فراتر از یک فعل است. فعل به دنبال توصیف تغییر مدنظرتان است ولی اسامی نوع تغییر را مشخص میکنند و عبارتهای قیدی هم شروط و روابط مهم بین چیزها را بیان میکنند. بنابراین هر هدف را میتوان با یک فعل (بستن)، یک اسم (چیزی) و عبارت قیدی (به سطل زباله) بیان کرد. این طرز بیان را تمرین کنید: برای مثال افزایش فروش در ایالت ماساچوست، کاهش لغزش در حین اسکی و غیره. هنگامیکه هدفتان را به این شکل بیان کرده و مترادفهای هر قسمت را بررسی میکنید با روشی ساده و مقرون به صرفه، رویکردهای مختلفی را در قبال مسأله خودتان بررسی کردهاید
چه مفهومی دارد؟ وسعت دادن یا محدود کردن هدف روی تجسم شما از آن هدف اثر دارد |
کارایی این رویکرد را در دنیای واقعی به شما نشان میدهیم. یکی از ما (جیم) این رویکرد را برای کاهش صدمات در فوتبال آمریکایی مورد استفاده قرار داد. او اول عبارت قیدی «در فوتبال» را حذف میکند و روی فعل و اسم یعنی «کاهش صدمات» متمرکز میشود. او برای رسیدن به مفروضههای پنهان به ورد نت مراجعه میکند تا حداکثر روشهای ممکن برای بازنویسی هدف را به این صورت پیدا کند: کاهش آسیب، کاهش برخوردها، کاهش تنه خوردن، کاهش انرژی، جذب انرژی، به حداقل رساندن نیرو، تبادل نیروها، جابجایی انرژی، مقاومت در برابر انرژی، دفع انرژی، کاهش حرکت و غیره. با کمک گوگل هم عباراتی مثل «صدمات با کمترین آسیب» را جستجو میکند تا ببیند که اخیراً کدام ترکیب عبارتی برای این هدف بیشتر جستجو شده و کدامیک اصلاً جستجو نشده است
طبق یافتههای جیم در مورد صدمات فوتبالی، عبارت «دفع انرژی» بسیار کم جستجو شده بود (که نشان میدهد شاید این راه حل نادیده گرفته شده است). یکی از روشهای دفع انرژی استفاده از آهن ربا است. رویکرد احتمالی به این صورت است که خاصیت آهنربایی مشابه در کلاههای ایمنی بازیکنان ایجاد میشود تا در صورتیکه خیلی به هم نزدیک شدند؛ همدیگر را دفع کنند. نتایج تستهای اولیه نشان داد که کلاهها کندتر به یکدیگر برخورد کردند و به خاطر شکل گردشان از کنار یکدیگر عبور میکردند. درست مثل دو توپ بیلیارد مغناطیسی؛ در نتیجه احتمال ضربه به سر هم کاهش پیدا میکرد. چند فیزیکدان احتمال صحت این رویکرد برای کاهش نیروها در حین برخورد کلاههای ایمنی را تأیید کردند
ما پروسه ثبت اختراع را شروع کردیم ولی وکیلمان متوجه شد که فرد دیگری همین ایده را چند هفته قبل ثبت کرده است. ما هم کلاهمان را به او دادیم
مجسم کردن تفکر نوآورانه
حل مسأله در سطح پایه حاوی دو فعالیت مرتبط است که عبارت از قابگیری هدف و ترکیب منابع برای تحقق هدف هستند. هر نوع از هدف و هر ویژگی پنهان شده در منبع در دسترس، به فرایند اجرایی متفاوتی میرسد. رویکرد ما شامل ترسیم روابط میان تمامی احتمالات ممکن در قالب یک گراف ساده است که تا حدی هم به درخت تصمیم گیری شباهت دارد
روشی هوشمندانهتر برای بارش مغزیهنگامیکه کارکنان در حال تهیه گرافهای «سیلاب مغزی[5]» هستند بهتر است تا در ابتدا در سکوت کار کنند و نظراتشان را روی برگه یادداشتهای چسبی بنویسید و در مکان مناسبی روی یک گراف در حال تکمیل وصل کنند. فواید سکوت به شرح زیر است:تنها افراد پرچانه جلسه را به دست نمیگیرند.نیازی به حضور تسهیل گر برای نجات جلسه از دست افراد پرچانه یا پیشگیری از قضاوت کردن دیگران نیست. افراد در کنار هم کار میکنند؛ پس ایدهها سریعتر تولید میشوند. نیازی به خلاصه کردن نتایج جلسه نیست. از گراف عکس بگیرید و برای همه ایمیل کنید. یا بگذارید که گراف برای استفاده در آینده روی دیوار بماند. مثل جلسه بارش مغزی نیازی به گروه بندی ایدههای مشابه ندارید؛ چون این گروه بندی در حین ساخت گراف انجام میشود.ایدهها مختصر و مفید هستند چون همه شرکت کنندگان باید نظرشان را روی یک برگه یادداشت چسبی بنویسند.افراد با کمک سکوت، بین فکر کردن، نوشتن ایدهها، چسباندنشان روی گراف و تکیه بر ایدههای یکدیگر، جابجا میشوند. متفکران کل به جزء (کلی نگر) در کنار متفکران جزء به کل (جزئی نگر) کار میکنند. ترس از قضاوت شدن به وسیله رئیس یا همکاران کاهش مییابد. نیازی نیست که همه به طور همزمان در این جلسه حضور پیدا کنند. گراف را روی دیوار قرار دهید تا افراد در اوقات مختلف در تکمیل آن مشارکت کنند. گروههایی از سراسر دنیا میتوانند با سیلاب ذهنی آنلاین از راه دور در کنار هم کارکنند |
کارمان را با قرار دادن هدف در بالای گراف آغاز میکنیم و هر فرایند تصفیه هدف را با برداری به سمت پایین نشان میدهیم. منابع در دسترس هم در پایین گراف قرار دارند و ویژگیهایشان به سمت بالا توسعه پیدا میکنند. تعاملها میان منابع و ویژگیهایشان هم بیشتر به سمت بالای گراف توسعه پیدا میکند. هنگامیکه دو دسته بردار به هم متصل میشوند به یک «راه چاره» میرسیم. این راه چاره با فعالیت از بالا به پایین، از پایین به بالا، یا با عقب و جلو کردن بین تفکر به هدف و منابع حاصل میشود
این رویکرد به جای جلسات بارش مغزی قدیمی برای تقویت نوآوری گروهی مناسب است؛ چون افراد میتوانند روی نقاط قوت خودشان متمرکز شوند. یعنی افراد هدفگرا روی پالایش هدف و افراد آشناتر با فناوریها و فرایند تولید هم روی منابع متمرکز میشوند. این رویکرد را «سیلاب مغزی» نامیدیم که به مفهوم هوشی جمعی[6] هم اشاره دارد. افراد در حین مشارکت برای تشکیل گراف، مشابه گروهی از حشرات عمل میکنند
برای درک این موضوع دوباره به مسأله پیش روی مسافران تایتانیک مراجعه میکنیم. خب هدفمان «نجات مسافران» است. آشکارترین منبع موجود هم قایقهای نجات هستند. سادهترین کاربرد این منبع در مسیر رسیدن به هدف «سوار شدن مسافران به قایقهای نجات» است. پس خطی مستقیم ترسیم میکنیم
سپس، روشهای متفاوتی را برای بیان هدف پیدا کرده و به راه حلهای مختلفی میرسیم. برای مثال، «گرم نگه داشتن و نفس کشیدن افراد» و «بیرون از آب ماندن افراد» اهدافی کمی متفاوت از هدف اصلی هستند. نگاهی دقیقتر به یکی از این گزینهها یعنی بیرون از آب ماندن افراد میاندازیم. یکی از روشها قرار دادن آنها روی چیزهای شناور (نه تنها قایق نجات) است که منابع زیادی را به ذهن متبادر میکند. برای مثال چوب شناور مثل میزهای چوبی هم گزینه خوبی است. تختهها یا دربهای کشتی هم میتوانند در بین قایقهای نجات قرار بگیرند تا افراد بیشتری در بیرون آب بمانند
راهبرد بقای اصلی در تایتانیک اولین گام برای استفاده از منابع در مسیر رسیدن به هدف، ترسیم آشکارترین راه حل ممکن است |
تغییر توجه از وسایل شناور به سمت حالت کلی شناوری، وسایل زیادی مثل صندوقچههای قدیمی را به ذهن میرساند. با بستن مجموعهای از صندوقچههای چوبی به یکدیگر میتوان سطح شناوری برای حمل چند نفر ساخت یا آنرا به عنوان پایهای برای قرارگیری سایر اجزای شناور مثل تختههای چوبی در نظر گرفت تا به شناوری ایمنتر تبدیل شوند
طبق ارزیابیهای صورت گرفته، در حدود ۴۰ خودرو سوار کشتی بودند. یعنی ۱۶۰ تایر و تیوب داخلی آنها (بدون در نظر گرفتن تایرهای یدک) در اختیار مسافران بودند. با وصل کردن تایرها و تیوبها به یکدیگر، قایق شناوری برای قرارگیری تختههای چوبی رویشان ساخته میشد. البته خود کوه یخ هم سطح شناور غول پیکری است
در شب آوریل سال ۱۹۱۲ هیچکدام از این ایدهها کارآمد نبود چون زمان زیادی طول کشید تا همه بفهمند که گرفتار چه خطری شدهاند. هدف از این تمرین، یافتن «راه حل درست» نیست؛ بلکه میخواهیم حداکثر روابط موجود میان هدف و چشم انداز کلی ویژگیهای منابع در دسترس را پیدا کنیم تا بتوانیم فراتر از گزینههای آشکار را ببینیم
راهبردهای نادیده گرفته شده در زمینه نجات جان مسافران تایتانیک روشهای جدیدی برای نامگذاری هدف و منابع جدیدشان |
پس هدف از گراف سیلاب مغزی، تبدیل فرایند حل مسأله به اجزای زیربنایی آن و نشان دادن نحوه ارتباطشان با یکدیگر است. افراد نباید تمامی اجزای مورد بررسی را به خاطر بسپارند چون با یک نگاه به گراف میتوان به آنها پی برد. این رویکرد نظامند برخی از رازهای نوآوری را افشا میکند
در پژوهش خودمان متوجه شدیم که موانع پیش روی نوآوری مثل جاذبه (فراگیر، قابل پیش بینی و نه چندان قوی) عمل میکنند. روشهای زیادی برای غلبه بر آنها وجود دارد ولی سادهترین و آسا نترینشان توجه کردن به موارد نادیده گرفته شده یا از قلم افتاده است. این موارد غالباً در جلوی چشمانتان قرار دارند
[1] . functional fixedness
[2] . cognitive biases
[3] . insight problems
[4] . generic parts technique
[5] . brainswarming
[6] . swarm intelligence